افشا گرديد و ترجمه آن و گزارش اين كنفرانس در روزنامه ها منتشر شد، يكى از كسانى كه عِرق دينى داشت، اين مصاحبه را تقبيح كرده و گفت اين شخص نمىبايست چنين حرف هايى را زده باشد، اين حرف ها نامربوط و مزخرف است و تعبيراتى از اين قبيل.(1) گويا بعداً ايشان از طرف هم خط هاى سياسى خود مورد نكوهش قرار گرفت كه، چرا فردى را كه هم خط ما بوده به اين شكل تقبيح كردى؟ بعد از چندى اين مطلب را ساختند كه اصل اين ماجرا دروغ بوده است و خبر اين گونه نبوده است. همان آقايى كه قبلا اين مصاحبه را تقبيح كرده بود از آن روزنامه اى كه خبر اين كنفرانس را منتشر كرده بود، مذمت كرد و گفت اين مطالب نمىبايست منتشر شود، مخصوصاً كه اصل خبر هم تكذيب شده است.(2) اگر شما اين شخص را بشناسيد، بهتر مىفهميد كه اين سخنان چقدر از چنين شخصى زشت است. اگر يك سياست باز بود كه انتصاب به روحانيت نداشت و اين حرف ها را گفته بود، انسان زياد ناراحت نمىشد. اما چرا كسى كه خود را مدافع اسلام و روحانيت و خط امام(قدس سره)مىداند، اين گونه حرف مىزند و به اين شكل موضع گيرى مىكند؟ چرا؟ به خاطر تعصب نسبت به هم خط سياسى اش، چون اين شخص با آن گروه در يك طيف و در يك جبهه قرار دارند، حرف خود را تغيير مىدهد.
زمان معاويه هم مسأله حمايت از عشيره و قبيله رايج بود. چنان شرايطى حاكم بود كه، اگر كسى از قبيله اى مرتكب گناهى مىشد، افراد آن به روى خود نمىآورند، يا حتى از او دفاع مىكردند، يا اين كه كار او را توجيه مىكردند؛ اما اگر از قبيله مخالف بود، در بوق و كرنا مىكردند و مىگفتند چنين گناه بزرگى را مرتكب شده اند و بايد مجازات شوند و الى آخر. روح طرفدارى از عشيره و قبيله يكى از مشكلاتى است كه نمىگذارد انسان به سمت حق گام بردارد. هنگامى كه مىبيند هم طيف ها و هم قبيله اى ها، و امروزه، هم خط هاى سياسى او راهى را مىروند، نمىتواند شجاعت به خرج بدهد و به آن ها بگويد در اين مورد اشتباه كرده اند، بگويد بقيه حرف هاى ايشان را قبول دارم، اما اين يك مورد اشتباه، خلاف قرآن، و مغاير ضروريات و اساس اسلام است؛ بگويد اساس اين انقلاب و همه اصول را زير سؤال برده است، وعده و مژده داده است كه انقلاب از بين خواهد رفت. اما برعكس، به دليل همين
آذرخشى ديگر از آسمان كربلا
زمينه هاى قيام عاشورا