يعنى نهى كردن از زشتى ها. اما در مسير تحول واژه ها، معناى آن ها گاهى توسعه و گاهى تضييق داده مىشود. در برخى موارد، استعمال يك واژه باعث مىشود كه مفهوم آن از مقتضاى اصلى خود، وسعت بيش ترى پيدا كند. در اين جا اتفاقاً همين طور است. فقهاء و بزرگان وقتى پيرامون موضوع امر به معروف و نهى از منكر بحث مىكنند، مىگويند در كلمه امر، مفهوم علو و يا استعلا، مستتر است؛ يعنى كسى كه امر مىكند، يا بايد برترى بر مأمور داشته باشد، يا خود را در چنين مقامى قرار دهد و از موضع بالا امر كند. خواهش و استدعاكردن «امر» نيست، اين كه بگويد «من خواهش مىكنم اين كار را بكنيد» امر نيست. مقتضاى كلمه امر اين است كه بايد به صورت استعلا باشد. حتى بعضى از فقها احتياط كرده و مىگويند تكليف امر به معروف و نهى از منكر زمانى تحقق مىيابد كه، آمر «عن استعلاء» امر كند.
طيف مراتب امر به معروف و نهى از منكر
وقتى حكمت وجوب امر به معروف و نهى از منكر و موارد استعمال آن را در آيات و روايات ملاحظه مىكنيم، شاهد نوعى توسعه در مفهوم اين واژه هستيم. به عنوان نمونه، برخى مراتب امر به معروف و نهى از منكر در روايات را بيان مىكنم، تا توسعه در مفهوم امر به معروف و نهى از منكر مشخص شود.
1. احساس قلبى؛ هنگامى كه در روايات شريفه مراتب امر به معروف و نهى از منكر را بررسى مىكنيم، اولين مرتبه اين وظيفه ـ به خصوص نهى از منكر ـ انكار به قلب است، يعنى زمانى كه انسان گناه، زشتى و انحرافى را در جامعه مىبيند، در دل خود آن را تقبيح كرده و احساس ناراحتى كند؛ اين اولين مرتبه نهى از منكر است.
2. اظهار ناراحتى؛ بر اساس آنچه در روايات آمده، در مرتبه بعد انسان بايد ناراحتى خود را در چهره ظاهر كند. وقتى انسان در جامعه با كار زشتى روبرو مىشود و گناهى را مىبيند، بايد علاوه بر انكار درونى، ناراحتى و اشمئزاز خود را با اخم و در هم كشيدن چهره اظهار كند. در روايتى وارد شده كه، اگر كسى با گناهى مواجه شد و پيشانى خود را در هم نكشيد، و اخم نكرد، آن پيشانى در آتش جهنم چروكيده خواهد شد. پس مرتبه دوم اين است كه بعد از انكار به قلب، اثر انكار قلبى در چهره ظاهر شود.
3. اظهار به زبان؛ مرتبه سوم، به زبان آوردن و تذكر دادن است، كه خود مراتبى دارد.