مىكنند، منكر به مفهوم حمل اولى ذاتى، نيست. بلكه مراد اين است كه منافقان به مصاديق معروف و منكر امر و نهى مىكنند. يعنى اين كه به چيزى امر مىكنند كه مصداق منكر است، نه مفهوم منكر. آن ها مردم را به كارهايى دعوت مىكنند كه در واقع منكر است، منتها اين مصاديق منكر را به عنوان معروف و كارهاى خوب معرّفى مىكنند.
منافقان با سوء استفاده از مفاهيم و با استفاده از روش هاى مغالطى و روش هاى تبليغى غلط و شيطانى مردم را به منكر امر مىكنند. آن ها نخست زمينه اى را فراهم مىكنند كه يك سرى از كارها «خوب» وانمود شود؛ و مردم چنين تلقى كنند كه اين كارها خوب است. بعد به مردم مىگويند كه اين كارهاى خوب را ـ كه در واقع همان مصاديق كارهاى زشت و بد است ـ انجام بدهيد. و از طرف ديگر روى يك سرى از كارهاى خوب آنچنان تبليغ مىكنند كه وانمود مىشود اين كار بد است. بعد به مردم مىگويند كه اين كارهاى بد را ـ كه در واقع همان مصاديق كارهاى خوب است ـ انجام ندهيد. اين گونه نيست كه به طور مستقيم بيايند و به مردم بگويند كار بد بكنيد. اين مسلّم است كه هيچ عاقلى، چنين حرفى نمىزند، و هيچ عاقلى به چنين حرفى گوش نمىدهد. پس آن ها مصاديقى از افعال منكر را به نام خوب به مردم معرفى مىكنند، و آن گاه مىگويند انجام دهيد.
سؤالى كه اين جا مطرح مىشود اين است كه چگونه مىشود معروف را به عنوان منكر و منكر را به عنوان معروف به مردم معرفى كرد؟ بحمدالله در جامعه اى كه ما اكنون در آن زندگى مىكنيم، مصاديق فراوانى يافت مىشود؛ ما نبايد تعجب كنيم، زيرا ريشه هاى نفاق و شاخه هايى از آن هنوز در كشور ما وجود دارد، كه اين كار را مىكنند.
براى اين كه بحث روشن شود چند مثال كوچك مىآوريم. سابقاً در جامعه ما براى خانم ها يك مفهوم ارزشى وجود داشت به نام «حيا». همه خوب مىدانيم يكى از صفات خوب براى زن ها حيا است. البته حيا براى مردها هم خوب است، ولى براى خانم ها يكى از صفات برجسته است. و قرآن هم يكى از واژه هايى كه به كار مىبرد و از آن تعريف مىكند همين واژه حياء و استحياء است. و حتى در داستان دختران شعيب كه از طرف پدر خود آمده بودند پيش حضرت موسى كه او را به منزل دعوت كنند، مىگويد «فَجَاءَتْهُ اِحْداهُمَا تَمْشِى عَلى اسْتِحْيَاء قالَت إِنَّ اَبِى يَدْعُوكَ»؛(1) يكى از دختران با يك حالت حياء و شرم آمد پيش موسى، خيلى آرام و در
آذرخشى ديگر از آسمان كربلا
امر به معروف و نهى از منكر در قرآن