مؤمنان بر يكديگر ولايت دارند. پس خداوند يك ولايت، و قدرت قانونى براى آن ها جعل كرده است تا بتوانند در كار يكديگر دخالت و نظارت كنند، و اين امر و نهى را به خوبى انجام دهند.
اما در مورد منافقان كه مىخواهند به وسيله «امر به منكر» و «نهى از معروف» دين را از مردم بگيرند، و به اصل دين حمله كنند، آن ها ديگر احتياج به ولايتى ندارند. زيرا ولايت يك حق قانونى است، و قانون در هيچ جامعه اى امر به منكر را تجويز نمىكند.
اما اگر «بعضهم اولياء بعض» به معنى دوستى و محبت باشد، يعنى برخى از مؤمنان دوست برخى ديگر هستند و نسبت به هم محبت دارند؛ لذا وقتى مىبينند ضرر و زيانى متوجه برادر مؤمنى مىشود، نگران مىشوند و سعى مىكنند او را متوجه اين ضرر كنند. مؤمنان به دليل اين كه نسبت به همديگر محبت دارند، لذا به يكديگر امر و نهى مىكنند. مؤمنان نمىخواهد رفيق و برادر و خواهر ايمانى آن ها، در آتش جهنم بسوزد.
اما منافقان مانند مؤمنان دلداده يكديگر نيستند. هر كدام از آن ها به فكر منفعت خود مىباشد، «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّىَ»(1) خداوند در قرآن كريم مىفرمايد شما منافقان را در يك جبهه مشترك مىبينيد كه جمع شدند، و با هم كار مىكنند. در ظاهر بين آن ها اجتماع و هماهنگى و اشتراك و مشاركت است، اما دل هاى آن ها از هم پراكنده است. اين ها در دل خود مِهر و محبتى نسبت به هم ندارند. اگر منافع شخصى آن ها تأمين نشود حتى يكديگر را ترور مىكنند. چون هر كسى به فكر منافع خود مىباشد. اگر اجتماعى را هم تشكيل مىدهند، و يا در برخى از كارها با هم مشاركتى داردند، به خاطر اين است كه دامى براى تأمين منافع خود گسترانده باشند. اگر در اين اجتماع و مشاركت تزاحمى پيدا كنند و منافع شخصى آن ها به خطر بيافتد، همه چيز تمام مىشود و كنار مىرود. بنابر اين منافقان نسبت به يكديگر، محبتى ندارند.
پس بر اساس مطالب فوق مىتوان چنين نتيجه گرفت كه منافقان نسبت به هم محبتى ندارند. و همچنين قدرت قانونى هم براى امر و نهى، ندارند. اما مؤمنان هم نسبت به هم محبت دارند؛ لذا نسبت به يكديگر دلسوزند و يكديگر را امر و نهى مىكنند؛ زيرا نمىخواهند برادر و خواهر ايمانى آن ها در جهنم بسوزد. و همچنين خدا چنين قدرت قانونى براى امر به معروف و
آذرخشى ديگر از آسمان كربلا
امر به معروف و نهى از منكر در قرآن