صفحه ٥٢٢

6- ربوبيّت وخالقيّت خدا، فلسفه ى پرستش است. رَبُّكُمْ ... خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ 

سوره الأنعام، آيه 103

لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ «103»
چشم ها او را در نمى يابد، ولى او چشم ها را در مى يابد و او نامرئى و دقيق و باريك بين و آگاه است.

نكته ها:
كلمه ى «بصر» هم به معناى چشم است و هم به معناى بصيرت. «1» بنابراين آيه را مى توان چنين معنا كرد: نه چشم ظاهرى، خداوند را مى بيند و نه دل به عمق معرفت او راهى دارد.
 «لطيف» چند معنى دارد: 1. آنكه عطاى خود را كم بشمارد و طاعت مردم را بسيار،
2. دقيق، رسيدگى پنهانى به امور و باريك بينى، 3- خالق اشياى ظريف و ناپيدا.
4. اهل مدارا و رفاقت، 5. پاداش دهنده ى اهل وفا و بخشاينده ى اهل جفا.
امام رضا عليه السلام فرمود: «لا يقع الاوهام و لا يُدرك كيف هو»، افكار و اوهام بر خداوند احاطه ندارد و ذات او آنگونه كه هست قابل ادراك نيست. «2»
خداوند، هرگز ديدنى نيست. همين كه حضرت موسى  از زبان مردم درخواست ديدن خدا را كرد، پاسخ شنيد: «لَنْ تَرانِي» «3» هرگز مرا نخواهى ديد. برخى از اهل سنّت گفته اند: خدا در قيامت ديده مى شود و به آياتى همچون «إِلى  رَبِّها ناظِرَةٌ» «4» استدلال مى كنند. «5» غافل از آنكه خداوند، جسم و مادّه نيست و مراد از نظر به خداوند، نگاه با چشم دل است، زيرا ديدن با چشم، در جايى است كه چيزى داراى جسم، مكان، محدوديّت، رنگ و ... باشد و همه ى اينها نشانه ى نياز و عجز است كه خداوند از اين نقص ها مبرّا مى باشد.
امام على عليه السلام مى فرمايد: نه تنها چشم او را نمى بيند، بلكه وهم و فكر نيز نمى تواند بر او