صفحه ٤٣٣

يوسف مى خواست به هر ترتيبى شده «بنيامين» را نزد خود آورد، گاهى از طريق اظهار محبت و گاهى از طريق تهديد وارد مى شد، ضمنا از اين تعبيرات روشن مى شود كه خريد و فروش غلات در مصر از طريق وزن نبود بلكه به وسيله پيمانه بود و نيز روشن مى شود كه يوسف به تمام معنى ميهمان نواز بود.
 (آيه 61)- برادران در پاسخ او «گفتند: ما با پدرش گفتگو مى كنيم (و سعى خواهيم كرد موافقت او را جلب كنيم) و ما اين كار را خواهيم كرد» (قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ).
آنها يقين داشتند، مى توانند از اين نظر در پدر نفوذ كنند و موافقتش را جلب نمايند و بايد چنين باشد، جايى كه آنها توانستند يوسف را با اصرار و الحاح از دست پدر در آورند چگونه نمى توانند بنيامين را از او جدا سازند؟
 (آيه 62)- در اينجا يوسف براى اين كه عواطف آنها را به سوى خود بيشتر جلب كند و اطمينان كافى به آنها بدهد، «به كارگزارانش گفت: وجوهى را كه آنها (برادران) در برابر غلّه پرداخته اند (دور از چشم آنها) دربارهايشان بگذاريد، تا به هنگامى كه به خانواده خود بازگشتند (و بارها را گشودند) آن را بشناسند تا شايد بار ديگر به مصر بازگردند» (وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى  أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
چرا يوسف خود را به برادران معرفى نكرد؟
نخستين سؤالى كه در ارتباط با آيات فوق پيش مى آيد اين است كه چگونه يوسف خود را به برادران معرفى نكرد، تا زودتر او را بشناسد و به سوى پدر بازگردند، و او را از غم و اندوه جانكاه فراق يوسف درآورند؟
بسيارى از مفسران به پاسخ اين سؤال پرداخته اند و جوابهايى ذكر كرده اند كه به نظر مى رسد بهترين آنها اين است كه يوسف چنين اجازه اى را از طرف پروردگار نداشت، زيرا ماجراى فراق يوسف گذشته از جهات ديگر صحنه آزمايش و ميدان امتحانى بود براى يعقوب و مى بايست دوران اين آزمايش به فرمان پروردگار به آخر برسد، و قبل از آن يوسف مجاز نبود خبر دهد.