صفحه ٤٤

به مطلب سرورانگيزى بر مى خوريم فرح و انبساط را در همين مركز احساس مى كنيم، نتيجه اينكه اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همين عضو مخصوص) و مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل يا مغز) نسبت داده شده، دليل آن همان است كه گفته شد و سخنى به گزاف نرفته است.
 (آيه 8)- گروه سوم (منافقان). اسلام در يك مقطع خاص تاريخى خود با گروهى رو برو شد كه نه اخلاص و شهامت براى ايمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صريح، اين گروه كه قرآن از آنها به عنوان «منافقين» «1» ياد مى كند و ما در فارسى از آن تعبير به «دورو» يا «دو چهره» مى كنيم، در صفوف مسلمانان واقعى نفوذ كرده بودند، و از آنجا كه ظاهر اسلامى داشتند، غالبا شناخت آنها مشكل بود ولى قرآن نشانه هاى دقيق و زنده اى براى آنها بيان مى كند كه خط باطنى آنها را مشخص مى سازد و الگوئى در اين زمينه به دست مسلمانان براى همه قرون و اعصار مى دهد. نخست تفسيرى از خود نفاق دارد مى گويد: «بعضى از مردم هستند كه مى گويند به خدا و روز قيامت ايمان آورده ايم در حالى كه ايمان ندارند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ).
 (آيه 9)- آنها اين عمل را يك نوع زرنگى و به اصطلاح تاكتيك جالب، حساب مى كنند: «آنها با اين عمل مى خواهند خدا و مؤمنان را بفريبند» (يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا). «در حالى كه تنها خودشان را فريب مى دهند، امّا نمى فهمند» (وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).
 (آيه 10)- سپس قرآن به اين واقعيت اشاره مى كند كه نفاق در واقع يك نوع بيمارى است مى گويد: «در دلهاى آنها بيمارى خاصى است» (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ). امّا از آنجا كه در نظام آفرينش، هر كس در مسيرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسير، رو به جلو مى رود قرآن اضافه مى كند: «خداوند هم بر بيمارى آنها مى افزايد» (فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً).