زان سبب جانش وطن ديد و قرار اندرين سوراخ دنيا موش وار
هم در اين سوراخ بنّايى گرفت در خور سوراخ، دانايى گرفت
پيشه هايى كه مر او را در مزيد اندر اين سوراخ كار آيد گزيد
جهان بينى اش در حدّ سوراخ دنيا و مطلوبش در حد وسعت دادن به اطلاعات دنيايى گشت، همّتش در حدّ بيشتر دانستن از دنيا شد و همه ى آن را صرف دنيا كرد و كارآيى خود را در حدّ موفقيت در دنيا ارزيابى كرد و چون جهت جان خود را به طرف عالم غيب نينداخت، آرام آرام راه هاى رهيدن از دنيا و وصل شدن به عالم غيب نيز برايش پنهان شد.
زآن كه دل بركند از بيرون شدن بسته شد راه رهيدن از بدن
ولى بالأخره چه؟!
عاقبت آيد صباحى خشم وار چند باشد مهلت؟ آخر شرم دار