صفحه ٤٧

خوب زندگى مى كنند كه واقعيت مرگ را بشناسند و همه ى زندگى شان تلاش براى فرار از مرگ نشود.

چهره ى شفابخشى مرگ‏
اگر خدا را در كنار خود داشته باشيم، مرگ را به عنوان يكى از جلوه هاى ربوبيت خداوند در كنار زندگى مى بينيم و مجموعه ى مرگ و حيات را زندگى مى شناسيم با اين توجه كه مرگ؛ دريچه ى ورود به حيات برين و كمالات عاليه است كه دنيا ظرفيت ظهور آن كمالات را ندارد و به همين جهت در چنين ديدگاهى مرگ و زندگى ضد هم نيستند تا انواع وسايل را براى نمردن و يا مرگ را به عقب انداختن بسازيم بلكه عمر انسان يك حيات طولانى است كه دو چهره دارد چهره اى از آن در اين دنيا ظاهر مى شود و چهره ى اصلى آن مربوط به آن دنيا است. ولى متأسفانه تمدن غربى نمى گذارد كه ما اين گونه بينديشيم، زيرا نگاه دينى به مرگ در سازمان فكرى ما حذف شده و در نتيجه مرگ ضد زندگى قلمداد مى شود و از همه مهم تر جنبه ى شفابخشى مرگ فراموش گشته است. در حالى كه با مرگ و رهايى از تن، تمام بيمارى ها و ضعف هايى كه به جهت تن بر روح تحميل شده بود از ميان مى رود و ما مى مانيم‏