صفحه ٦٠

مرگ آزاردهنده‏
در برابر مرگ، دو نوع موضع گيرى مى توان داشت؛ يكى اين كه مرگ را بشناسيم و نه تنها آمدن آن را امرى طبيعى بدانيم بلكه در كنار زندگى از آن غافل نباشيم، موضع گيرى ديگر اين است كه دشمن مرگ شويم و طورى خود را مشغول زندگى كنيم كه آمدن آن را نبينيم و با ساختن انواع سرگرمى ها از آن غافل و با ساختن اقسام وسايل بخواهيم مرگ را بميرانيم. در هر دو حالت مرگ به سراغ ما مى آيد و نمى توان از آن فرار كرد، ولى در حالت دوم تمام فكر انسان ها اين مى شود كه ديرتر بميرند و فكر فرار از مرگ تمام حيات آن ها را اشغال مى كند كه در واقع چنين فكرى نسبت به مرگ خودش يك مرگ آزار دهنده است و همان بلايى كه تصور مى كنند با مرگ بر سرشان مى آيد همين حالا بر سر خود مى آورند. به عبارت ديگر خواستند زندگى خوشى داشته باشند و در آن راستا به فكر فرار از مرگ افتادند، در حالى كه همين فكر، زندگى بدى را براى آن ها به ارمغان آورد. بيمارستا ن ها مجهز به دستگاه هايى شدند كه از مرگ جلوگيرى كنند، قبرستان ها از كنار شهرها كيلومترها دورتر برده شدند، پيران به سراى سالمندان فرستاده شدند تا هيچ آثارى از مرگ در جلو