صفحه ٧١

بهره هاى مفيد زندگى از او گرفته شد، اين انسان در هر صورت هنر زندگى كردن را از دست مى دهد، چون هنر مردن را از دست داده است. در بحران اقتصادى كه در آمريكا پديد آمد يك آقاى مهندسى خودش و همسر و دو فرزندش را كشت. آيا از اين مسئله بايد ساده گذشت؟ چرا آن آقا زندگى را آن قدر تنگ و تاريك ديد؟ چرا در دنياى امروز عده اى از جوانانى كه بيكار مى شوند، خودكشى مى كنند يا لاابالى گرى و بى خيالى پيشه مى نمايند؟ چون بعد از چندين سال درس خواندن و مهندس شدن مى بيند كارى به دست نياورده و تمام زندگى اش هم اين است كه كارى به دست آورد، ولى اگر اصل زندگى را در رابطه با انس با خدا و زندگى در ابديت ببيند، متوجه مى شود اولًا: خالق او رزق او را حتماً به او مى رساند، ثانياً: با از دست دادن شغل، اصل حيات را از دست نداده است.

علت سخت شدن مرگ‏
روح هر انسان يك حقيقت مجرد و غيرمادى است كه هر چه به عالم ماده نزديك شود از حقيقت خود فاصله مى گيرد. در حالت رفاه، تعلق و توجه روح به بدن و دنيا بسيار زيادتر است، به گونه اى كه خود را محدود به دنيا حس مى كند.