صفحه ٦١

پیامبر و جوانان
 1- جوانى به نام «زیدبن حارثه» در یكى از جنگها اسیر شد و دست به دست گشت تا به رسول خدا صلى الله علیه وآله رسید و در محضر او برده اى بود. او پدرى ثروتمند داشت كه براى خریدن پسرش نزد پیامبر آمد و گفت: او را به من بده و فدیه اش را بگیر.
 پیامبر فرمود: اختیار با خود اوست اگر خواست برگردد، من بدون فدیه و رایگان او را به شما بر مى گردانم. زید حاضر شد و سخنان پدر را شنید و گفت: من برنمى گردم. پیامبر كه عشق و وفادارى زید را نسبت به اسلام و خودش مشاهده كرد، در كنار كعبه به مردم فرمود: من او را پسر خوانده خود قرار دادم و دختر عمه خود را كه زنى آزاد بود به عقد او كه برده بود در آورد. در این حركت، پیامبر صلى الله علیه وآله دو عادت جاهلى را شكست. یكى اجازه داد برده، فرزندش باشد. دوم اجازه داد زن آزاد، آن هم دختر عمه پیامبر، همسر یك برده شود.(176)
 2- پیامبر در آستانه رحلت، جوانى به نام «اسامه» را فرمانده لشكر كرد و تمام بزرگسالان را مأمور كرد تا از این جوان 18 ساله