صفحه ٢٨

رنسانس در غرب پيدا شده و معتقد است آن‌چه را كه لمس مى‌كنيم و مى‌بينيم واقعيت دارد و بايد درباره آن فكر كنيم و برنامه‌ريزى نماييم امّا خدا و ملكوت را كسى نديده و به تجربه در نيامده‌اند پس نبايد آنها را جدّى گرفت.
‌‌ به مرور زمان و بواسطه اختلاط فرهنگ‌ها، كه با ظهور فن‌آورى‌هاى جديد و پيش رفته روز بروز بيش‌تر حاصل مى‌شد، گرايش سكولاريستى در كشورهاى اسلامى و در ميان متفكّران مسلمان هم رواج پيدا كرد و اين سؤال براى روشنفكران مسلمان هم مطرح شد كه چرا اسلام مثل مسيحيت نباشد؟ اسلام هم يك دين است و دين هم كه رابطه انسان با خداست پس نبايد كارى با زندگى اجتماعى مردم داشته باشد.
‌‌ در انقلاب اسلامى هم كه با نام دين و اسلام انجام گرفت و پيروز شد نظير همين سخنان گفته مى‌شود. برخى به گمان خود از سر دلسوزى و براى سربلندى اسلام(و البته برخى هم رياكارانه) مى‌گويند اين‌كه شما دين را با سياست مخلوط كرديد و اساس حكومت خود را دين قرار داده‌ايد، نظير كار كليساى كاتوليك شكست خواهد خورد و آزموده را آزمودن خطاست. براى اين‌كه دين نجات پيداكند و مشكلات و نابسامانى‌ها و ندانم كارى‌ها و خرابى‌ها بنام دين تمام نشود بايد حساب دين را از برخى رفتارهاى نادرست صاحب منصبان و متصدّيان حكومتى روحانى و دينى جدا كرد؛ و اين كار با جدايى دين از سياست ميسّر است. اگر مى‌خواهيد دينتان محفوظ بماند و احترام قرآن و اسلام همچنان باقى بماند تنها راه آن است كه دين را از صحنه سياست بر كنار بداريد و سياست را براى سياست مداران بگذاريد تا روحانيون و عالمان دينى، هم قداست و آبرويشان محفوظ باشد و مخدوش نشود و هم اين‌كه با