صفحه ٥٢

معناى مشروعيت
هم چنان كه اشاره كرديم منظور ما از مشروعيت در اين‌جا «حقّانيّت» است؛ اين‌كه آيا كسى كه قدرت حكومت را در دست گرفته و تصّدى اين پست را عهده‌دار گرديده آيا حق داشته در اين مقام بنشيند يا خير؟ يعنى صرف نظر از اين‌كه از نظر شخصيت حقيقى و رفتار فردى انسان شايسته و صالح و عادلى است يا نه، آيا به لحاظ شخصيت حقوقى داراى ملاك و اعتبار لازم براى حاكميت و حكومت هست؟ و نيز با صرف نظر از اين‌كه قوانينى را كه وضع و اجرا مى‌كند قوانينى خوب و عادلانه و بر اساس مصالح عمومى جامعه‌اند يا نه، آيا اصولا اين شخص حق داشته كه عامل اجرا و پياده كردن اين قوانين باشد؟
‌‌ با توضيح بالا معلوم شد گر چه از نظر لغوى، كلمه مشروعيت به ريشه «شرع» باز مى‌گردد و از آن مشتق شده است امّا از آن‌جا كه اين واژه در مقابل كلمه انگليسى «Legitimacy» و معادل آن قرار داده شده كه به معناى قانونى و برحق بودن است، بنابراين اختصاصى به شرع و شريعت، و دين و دين داران ندارد كه اين پرسش فقط براى آنان باشد بلكه درباره هر حاكمى و هر حكومتى چنين سؤالى مطرح است و همه مكاتب فلسفه سياست و انديشمندان اين حوزه در برابر چنين پرسشى قرار دارند.
‌‌ همچنين معلوم شد كه تفسير مشروعيت به «خوب بودن و موافق مصلحت بودن قانون»، آن چنان كه افلاطون و ارسطو و برخى ديگر گفته‌اند، به نظر ما صحيح نيست. زيرا در بحث مشروعيت، سؤال اين نيست كه آيا قانون خوب و كامل است و مصلحت جامعه را تأمين مى‌كند يا نه، بلكه بحث بر سر مجرى قانون است كه آيا به چه مجوّزى «او» حق