بيان كند و نه اينكه بيان كرده است.دراين گونه مسائل بشر بايد به عقل و علم خودش مراجعه كند.
در رابطه با اين نظريه بايد بگوييم حقيقت اين است كه ما گرچه زندگيمان در دو وجه حيات دنيوى و حيات اخروى متبلور مىشود؛ يعنى ما يك دورانى داريم كه متولّد مىشويم و در اين عالم، زندگى دنيايى ما شروع مىشود و با مرگ خاتمه مىيابد و دوران ديگرى كه وارد عالم برزخ مىشويم تا آن گاه كه قيامت كبرى بر پا گردد (البته ممكن است ما عالم جنين و يا حتى قبل از آن را هم از مراحل وجود انسان به حساب آوريم ولى به هر حال اين مقدار واضح و مسلّم است كه دو بخش از حيات ما يكى مشتمل بر زندگى در اين دنياى مادّى تا هنگام مرگ و ديگرى پس از مرگ و عالم آخرت است.) امّا بايد توجه داشته باشيم كه معناى اين سخن آن نيست كه امور زندگى و رفتارهاى ما هم در دنيا دو بخش دارد كه يك قسمت از آن مربوط به زندگى دنياست و قسمت ديگرش مربوط به آخرت است. اصولا آنچه انسان مىتواند از اعمال انجام دهد و رفتارهايى كه چگونگى زندگى آخرتى او را رقم مىزنند فقط مربوط به همين دنياست:
اَلْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لا عَمَلَ.(20)
امروز هنگام عمل است و حسابى در كار نيست و فردا هنگام حساب است و عملى در كار نيست.
بنابر اين اساساً دين به اين منظور آمده كه براى رفتارهاى ما در همين دنيا دستورى بدهد نه اينكه دين براى اين است كه ما پس از آن كه از اين دنيا رفتيم آن وقت دستورى خواهد داد! اكنون سؤال اين است كه اين
نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه
رابطه دين با سياست