صفحه ٨٥

اعمال خير بپردازى؟ معاويه گفت: منظورت چيست؟ گفتم: اگر اين برادرانت از بنى‌هاشم را كه مدت زمانى است در حكومت تو مظلوم زيسته اند، مورد لطف و مرحمت قرار دهى و صله‌ي رحم به جا آورى بسيار به جا و مناسب است! زيرا آنان در حال حاضر پناهگاهى كه از آن هراس داشته باشى ندارند! معاويه گفت: هيهات هيهات! چنين پيشنهادى نزد من قابل قبول نيست، زيرا فردى از قبيله‌ي تيم(ابوبكر) قدرت به‌دست گرفت و با عدل رفتار نمود و كرد آنچه را كه بايد بكند، ولى به خدا سوگند ديرى نگذشت كه از دنيا رفت و زير خاك پنهان شد و نامش نيز مدفون گرديد و اگر گه‌گاهى از او ياد مى شود، فقط مى گويند: ابوبكر چنين و چنان كرد، سپس اين حكومت به دست يكى از افراد تيره‌ي بنى عدى (عمر) رسيد؛ وى دامن همت را بالا زد و در مدت ده سال حكومتش با جديّت و تلاش مستمر، خدماتى ارزنده انجام داد، ولى به خدا سوگند! ديرى نگذشت كه نامى و نشانى از او نماند و اگر گاهى از او نامى به ميان آمد، گويند: عمر چنين و چنان كرد. سپس زمام امر به دست عثمان از قبيله‌ي بنى‌امية كه كسى در نسب مانند او نيست رسيد! و كرد آنچه كرد، اما به خدا قسم ديرى نگذشت كه از دنيا رفت و نامى و نشانى از او و عملكردش باقى نماند اما اين برادر بنى هاشم يعنى رسول خدا كه ملك به دستش آمد هر روز پنج بار بر مأذنه هاى مساجد، نام او، به عظمت ياد مى شود و مردم «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» بر زبان جارى مى كنند! آيا اميدى براى من باقى است كه اين نام شنيده نشود، تو را مادرى مباد كه