شب عاشورا فرمودند: فردا همه شهيد ميشويم، «حتي عبدالله رضيع» حتي اين بچهي شيرخوار و نه تنها از آن شهادت هراسي به دل راه ندادند بلکه آن را مديريت كردند تا به صورتي که خودشان ميخواستند به انتها برسد.
يک موضوع، موضوع عظمتهايي است كه در صحنهي کربلا اتفاق افتاد كه حضرت توانستند صحنه را مديريت کنند، يک موضوع شادي و اميدواري حضرت و ياران حضرت در آن صحنه بود و موضوع سوم راز شادي و اميدواري آنها است.
جمال هيبت امام علیه السلام در قتلگاه
هلال بن نافع ميگويد: «إِنِّي كُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَيُّهَا الْأَمِيرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَيْنَ علیه السلام قَالَ فَخَرَجْتُ بَيْنَ الصَّفَّيْنِ فَوَقَفْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ علیه السلام لَيَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ قَطُّ قَتِيلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِي نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَيْئَتِهِ عَنِ الْفِكْرَةِ فِي قَتْلِه»(1)با سربازان عمر بن سعد ملعون ايستاده بودم كه يكى فرياد برآورد: امير، مژده، اين شمر است كه حسین علیه السلام را كشته، گويد از ميان لشكر بيرون شدم و در ميان دو صف، بر بالين حسين ايستادم و او در حال جان كندن بود و به خدا قسم هرگز كشتهي آغشته به خونى را زيباتر و نورانىتر از او نديدم و من آنچنان مات نور آن صورت و محو جمال آن قيافه شده بودم كه متوجّه نشدم چگونه او را ميكشند.
راز شادي امام حسین علیه السلام در قتلگاه
راز شادي امام حسین علیه السلام در قتلگاه