صفحه ٣٦

وقتي مي‌گويد: «همان‌طور كه يك شتر در طول عمرش حالات گوناگونِ توانايي و جواني و ناتواني و پيري دارد، اسلام همين‌طور است»(26)از اين جمله بر مي‌آيد که اسلام هم يک طرز فکر بشري است، مثل طرز فکر افلاطون و جان لاک که در عين قابل احترام‌‌بودن نمي‌توان تا ابد به آن‌ مقيد بود. حرفشان اين است که اسلام مربوط به زمان پيامبر صلی الله علیه و آله بود، امروز بايد خودمان با فكر خودمان به اسلام كمك كنيم.
  آيا نبايد تعجّب ‌كرد که چگونه به ديني كه خالق هستي براي كلّ بشر آورده و فوق عالَم است و شامل مُرور زمان نمي‌شود، از اين منظر نگاه مي‌شود؟ چون فكر مي‌كردند دين خدا ‌هم يك پديده مادّي و عصري است و همان‌طور که مادّه فرسايش پيدا مي‌كند، آن هم فرسايش پيدا مي‌کند! حال اگر امام حسین علیه السلام بخواهد جامعه را به زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله برگرداند و بگويد: «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي صلی الله علیه و آله  أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام»؛(27) من براى سركشى و عداوت و فساد كردن و ظلم نمودن خروج نکردم، بلكه؛ جز اين نيست كه من به منظور اصلاح در دين جدّم قيام نمودم، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منكر نمايم. من مي‌خواهم مطابق سيره‌ي جدّم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب«عليهما‌السّلام» رفتار نمايم. در منظر آن‌ها