بسيار پيش مي آيد كه رفيق بنده و رفيق جنابعالي بدون آن که متوجه شود، تجزيه و تحليلش از اسلام شبيه همان تفکري است که در سقيفه ظهور کرد و برداشتش از اسلام همانطوري است كه نميتواند غدير را بپذيرد. غافل از اينکه آن طرز فکري که ابعاد الهي انسان را نميشناسد و رابطهي بين تشريع و تکوين را نميفهمد و همهچيز را سياسي بررسي ميكند، كارش به كُشتن مظاهر معنوي منجر ميشود. بايد در جريان شهادت حضرت سيدالشهداء علیه السلام به اين موضوع فکر کرد که چرا پس از پنجاه سال از هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله عدهاي از مسلمانان حاضر شدند دست به کشتن کسي بزنند که معتقدند رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد او و برادرش سفارشها کرده و حضرت سيدالشهداء در مقابل لشکر عمرسعد فرمودند: «أَ وَ لَمْ يَبْلُغْكُمْ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِي وَ لِأَخِي هَذَانِ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»(25) آيا به راستى سخن پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در مورد من و برادرام به شمايان نرسيده است كه فرمود: اين دو؛ سيد و سالار جوانان اهل بهشتاند؟ اينطور نيست که منکر سخن حضرت سيدالشهداء علیه السلام بودند، مشکل آن بود که در فرهنگي قرار داشتند که رعايت سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را مصلحت نميدانستند، و اين آن فرهنگي است که در سقيفه ظهور کرد.
يک نوع فکر و فرهنگي در سقيفه ظاهر شد که معتقد است از اسلام استفاده کند ولي هرجا به نظر او اسلام جواب نداد با نظر خودش کار را ادامه دهد، زيرا معتقد است اسلام هم مثل هر چیزی کهنه ميشود و دوراني دارد. اين طرز فکر را در گفته خليفه دوم به وضوح ميتوان ديد،
راز شادي امام حسین علیه السلام در قتلگاه
چه شد که کار به قتل امام حسین علیه السلام کشيده شد