و تاریخى تغییر مى یابد و هر ابرقدرتى به خود حقّ وتو در آن را مى دهد،
قانونى كه از قانون گزارش انواع لغزشها، عیبها و خصلتهاى زشت دیده شده است و خود قانونگزاران به آن عمل نمىكنند،
آیا این نوع قوانین مى تواند براى انسان قداست و كرامت داشته باشد و براى جامعه عزّت، شرافت و زمینه رشد ایجاد كند؟! آیا تخلّف از این نوع قوانین ظلم و خلاف عدالت است؟!
امّا قوانین انبیا كه از طرف خداوندى است كه خالق انسان و برخاسته از علم، حكمت و لطف بى نهایت اوست و آورنده آن معصوم و خود اوّلین عامل به آن است، قانونى كه از هیچ ابرقدرت، فرد، گروه، حزب و قبیله اى متأثّر نشده است، این نوع قانون به خاطر قداست و كرامتى كه براى انسان دارد، انگیزه عمل به آن قوى است و تخلّف از آن ظلم و بى عدالتى محسوب مىشود.
زمینه هاى اعتقادى وفطرى عدالت
عدل، در جهان بینى الهى معنا پیدا مىكند. زیرا با بینش الهى است كه انسان خدا را عادل، تمام هستى را حساب شده و خود و همه چیز را زیر نظر خداوند مىداند. با دید الهى است كه انسان مادّه اوّلیه همه بشر را خاك و فرجام همه را دادگاه عدل الهى در قیامت مى داند؛ با بینش ادیان آسمانى