صفحه ١٠٣

سيدالشهداء علیه السلام بود نجات جهان اسلام از فرهنگ اُموي بود زيرا در بستر آن فرهنگ چيزي از اسلام باقي نمي‌ماند تا بخواهيم مردم را متوجه برداشتي عميق‌تر از اسلام بگردانيم. تاريخ‌شناسي عميق به ما اجازه نمي‌دهد كه مسأله امويان را با اهل سنت مخلوط كنيم، کاري که علماي اهل سنت نيز متوجه آن امر بوده و هستند و اگر اين دو موضوع خلط شوند نمي‌توانيم نتيجه‌ي شايسته‌اي بگيريم. مسأله‌ي نفاقي كه با حاکميت معاويه پيش آمد خيلي پيچيده‌تر از اين‌ها است كه شما بخواهيد بگوييد اين هماني است كه در صدر اسلام در سقيفه واقع شد. به همين جهت هم حضرت علي علیه السلام به خلفا کمک مي‌کردند تا در امور مسلمين به بهترين شکل عمل کنند، چون متوجه بودند با حضور خلفاء در حاکميت جهان اسلام، بستر ادامه‌ي اسلام هنوز به بن‌بست نرسيده است که نتوان به آينده اميدوار بود. ولي با حاکميت معاويه جرياني از نفاق به ميدان آمد که در عيني که صد در صد بي‌دين است ولي خود را صد در صد مسلمان معرفي مي‌کند و مسلمان‌هاي واقعي مثل حجربن‌عدي را لامذهب به‌شمار مي‌آورد و به شهادت مي‌رساند، به اسم اسلام بهترين نيروهاي اسلام را متهم مي‌کنند که ضد اسلام عمل مي‌کنند، آن‌قدر در راستاي حقانيت خود بستر‌سازي نمودند که فکر مي‌کردند ديگر کار تمام است و براي هميشه به مراد خود رسيده‌اند و هرکس را خواستند مي‌توانند با اَنگ خروج بر خليفه‌ي مسلمين از صحنه‌ي جامعه مسلمين خارج کنند هرچند آن فرد حجربن عدي و از آن مهم‌تر حسين‌بن علي علیه السلام  باشد، خود را به