صفحه ٨١

خوب پيش مي‌رود. خطاب به لشکر عمر سعد مي‌گويند: «اَيْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَى وَ تَقْلَقُ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ أَبِي عَنْ جَدِّي»؛(10)‏ به خدا كه به شما مهلتى به اندازه‌ي زمان يك سوارشدن بر اسب بيش‌تر ندهند تا آن‌كه آسيابِ زمان، شما را در زير چرخش خرد و ريز كند. آرى اين عهدى است از پدرم و از جدّم‏.
  برنامه‌ها طوري جلو رفت که حضرت مطمئن شدند کارشان به نتيجه رسيده و فاجعه‌ي فرهنگ اموي از سر جهان اسلام در حال رفع‌شدن است. امويان با حيله‌هايي که معاويه داشت طوري برنامه‌ريزي کرده بودند که فکر خود را بر اسلام تحميل کنند و اسلام را براي هميشه از صحنه‌ي تاريخ بيرون بيندازند و در حدّ ظاهر متوقف کنند. حضرت با مديريتي که به مدد الهي در صحنه‌ي کربلا إعمال کردند، به آن‌ها خبر دادند که به لطف الهي گور آن‌ها کنده شد و زماني كه از اين به بعد در اختيارشان هست در آن حدّ است كه يك سوارکار سوار اسب گردد و پياده شود!
  مي‌فرمايند: «عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيّ ابي عن جدّي»؛ اين يك عهدي است كه از طريق پدرم از جدّم به من رسيده كه كار با اين برنامه به اينجا مي‌رسد و تمام آن عهد با نتايج آن دارد عملي مي‌شود. و در راستاي آن ‌که احساس کردند خدا همه‌ي مددهاي خود را به ايشان مرحمت فرموده‌، حضرت در آخرين ساعات عمر به‌شدت خوشحال‌اند و در حالي‌که ديگر توان بلندشدن نداشتند سر مبارک را بر روي خاک مي‌گذارند و ندا سر