مثابهي گردنبند بر گردن دختر جوان كشيده شده است. و چه بسيار در آرزو و اشتياق ملاقات و ديدار رفتگان از خاندان خود هستم، همانند اشتياقي كه يعقوب به ديدار يوسف داشت. و براي من جائي معيّن و انتخاب شده استكه بايد پيكر من در آنجا بيفتد، و من بايد به آنجا برسم. گويا من ميبينم كه بندبند مرا گرگان بيابان بين نَواويس و كربلا از هم جدا ميسازند، و از من شكمبههاي تهيخود را پر ميكنند و انبانهاي گرسنهي خود را سرشار مينمايند. فراري نيست از روزيكه در قلم تقدير گذشته است. رضاي خدا رضاي ما اهلبيت است؛ بر امتحانات و بلاهاي او شكيبائي مينمائيم، و او اجر و مزد صابران را به طور اتمّ و اكمل به ما عنايت خواهد نمود. قرابت رسولخدا صلی الله علیه و آله ، كه به منزلهي پودِ جامه با اصل و ريشهي آن است، از حضرت جدا نميشود. و در بهشتِ برينگرداگرد او جمع ميشوند و چشم رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان روشن ميگردد، و براي آنها وعدهي رسول خدا صلی الله علیه و آله تحقّق ميپذيرد. پسكسي كه در ميان ماست، و حاضر است جان خود را ايثار كند، و خون دل خود را فدا كند، و براي لقاي خدا خود را آماده نموده است؛ با ما كوچكند كه من در صبحگاهان عازم هستم؛ إنشاءاللهتعالي.
آري از يک طرف از قبل، شهادت خود را خبر ميدهند و از طرف ديگر با پاي خود به معرکهي شهادت پاي ميگذارند و به جاي گريز از مرگ، برنامهي شهادت خود را مديريت ميکنند. اين چه نوع كشته شدني است كه آنهايي كه دارند شهيد ميشوند جبهه را مديريت ميكنند؟
راز شادي امام حسین علیه السلام در قتلگاه
راز شادي امام حسین علیه السلام در قتلگاه