همچنان که قبلاً عرض کردم حضرت اباعبدالله علیه السلام در بدو خروج از مدينه نامهاي که به محمد حنفيه مينويسند و ميگويند: «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي صلی الله علیه و آله أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِيعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام»؛(39) من براى سركشى و عداوت و فساد كردن و ظلم نمودن خروج نکردم، بلكه؛ جز اين نيست كه من به منظور اصلاح در دين جدّم قيام نمودم، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منكر نمايم. من ميخواهم مطابق سيرهي جدّم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب«عليهماالسّلام» رفتار نمايم.
حضرت با اين که فلسفهي قيام خود را امر به معروف و نهي از منكر اعلام ميکنند و ميفرمايند ميخواهم سُنّتِ جدّم را إحياء كنم، باز عدّهاي از مذهبيهاي آن زمان به او نصيحت ميكنند كه از اين كار منصرف شو.(40) چون در آن شرايط حساسيت جامعه بر روي اصل ديانت کم شده و امور فرعي بيشتر در زندگيها عمده گشته بود.
علامه طباطبائي«رحمةاللهعليه» در کتاب «معنويت تشيع» ميفرمايند: در ده سال که امام حسین علیه السلام بعد از شهادت امام حسن علیه السلام در مدينه بودند آنقدر شرايط سخت شده بود که کسي به ايشان رجوع نميکرد تا مسائل فقهي خود را بپرسد و لذا از امام حسین علیه السلام حديث فقهي باقي نمانده است. اين بدينمعني است که امويان شرايط فرهنگي جامعه را طوري
راز شادي امام حسین علیه السلام در قتلگاه
چه شد که کار به قتل امام حسین علیه السلام کشيده شد