بْنِ بَشِيرٍ ضَعْفٌ وَ قَوْلٌ سَيِّئٌ فَمَنْ تَرَى أَنْ أَسْتَعْمِلَ عَلَى الْكُوفَةِ وَ كَانَ يَزِيدُ عَاتِباً عَلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ فَقَالَ لَهُ سَرْجُونُ أَ رَأَيْتَ مُعَاوِيَةَ لَوْ نُشِرَ لَكَ حَيّاً أَ مَا كُنْتَ آخِذاً بِرَأْيِهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَخْرَجَ سَرْجُونُ عَهْدَ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ عَلَى الْكُوفَةِ وَ قَالَ هَذَا رَأْيُ مُعَاوِيَةَ مَاتَ وَ قَدْ أَمَرَ بِهَذَا الْكِتَابِ فَضُمَّ الْمِصْرَيْنِ إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ أَفْعَلُ ابْعَثْ بِعَهْدِ عُبَيْدِ اللَّه »(45)
چون نامه هايي در رابطه با ورود مسلم ابن عقيل به کوفه، به عنوان نمايندهي امام حسین علیه السلام به يزيد رسيد، يزيد سرجون غلام معاويه را طلبيد و به او گفت: رأى تو چيست؟ همانا حسين مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاده و براى او از مردم بيعت ميگيرد، و به من رسيده است كه نعمان سستى كرده، و گفتار بدى در اين باره داشته است به نظر تو چه كسى را به كوفه فرمانروا كنم؟- و يزيد در آن هنگام بر عبيد اللَّه بن زياد كه حاكم بصره بود خشمناك بود- سرجون گفت: اگر معاويه (پدرت) زنده بود و در اين باره رأى ميداد آن را مى پذيرفتى؟ گفت: آرى، سرجون حكم فرماندارى عبيد اللَّه بن زياد را براى كوفه بيرون آورد و گفت: اين رأى معاويه است كه خود مُرد ولى دستور به نوشتن اين حكم داد، پس حكومت دو شهر (بصره و كوفه) را به عبيدالله بن زياد بسپار، يزيد گفت: چنين ميكنم، حكم عبيدالله را براى او فرستاد.
اگر ديروز «سرجون بن منصورالرومي» مشاور يزيد ميشود و با مطرحکردن عبيدالله براي حکومت کوفه، برنامهي قتل امام حسین علیه السلام را
راز شادي امام حسین علیه السلام در قتلگاه
راز شادي امام حسین علیه السلام در قتلگاه