صفحه ٣٨

چگونه مى توان باور کرد که میلیون ها دانشمند که باید افکار خود را در طول هزاران سال متراکم ساخته تا دانش طب و جراحى تکامل یافته و کسى همچون «دکتر بارنارد» بتواند قلب انسانى را به انسان دیگرى پیوند زند همگى دانشمند و عالم باشند ولى پیوند زننده نخستین قلب، و از آن بالاتر سازنده قلب; مبدئى فاقد علم و خرد باشد؟!
کوتاه سخن این که، اگر در توجیه پیوند قلبى که به وسیله دکتر بار نارد و تیم پزشکى «گرت شور» انجام شد، گفته شود که این پیوند معلول هیچ علم و دانشى نبود، بلکه آنها بدون مطالعه، دست به چنین کارى زدند، و تصادفاً این جراحّى حیرت انگیز به وسیله آنها انجام شد، و پیوند مزبور صورت گرفت، این تفسیر را هیچ کس نمى پذیرد، پس چگونه تفسیر پیدایش جهان با عظمت و حساب شده هستى از طریق تصادفات، حوادث اتّفاقى و علل فاقد هدف و نقشه که به مراتب از آن غیر منطقى تر است را مى توان پذیرفت؟! «بنابراین تفسیر مادّى ها درباره پیدایش جهان و موجودات گوناگون آن، یک تفسیر غیر علمى» است.
به این ترتیب هریک از کتب علوم طبیعى ما از قبیل فیزیک، شیمى، بیولوژى، فیزیولوژى، تشریح طب، حیوان شناسى، گیاه شناسى، و مانند آنها مى تواند به عنوان یک «کتاب خداشناسى» مورد استفاده قرار گیرد، چرا که، همه درباره اسرار و قوانین و نظامات شگرف آفرینش بحث مى کنند که تفسیر صحیح و منطقى آنها جز با قبول اصل «خداشناسى» امکان پذیر نیست و این همان راهى است که قرآن مجید در بیشتر استدلالات توحیدى خود پیموده است.
بگفته دانشمند معروف فلکى و پایه گذار نجوم جدید: