محدوديتهاي علوم تجربي
شما ملاحظه کردهايد چگونه کساني که در علوم تجربي اهل تحقيق هستند و متوجه محدوديتهاي علوم تجربي ميباشند، در مقابل احكام دين كاملاً تسليماند و راحت حكم فقيه را ميپذيرند. زيرا اوّلاً؛ متوجّه محدوديتهاي علوم تجربي شدهاند و ميدانند آنچه علوم تجربي به دست ميآورد همهي مطلب نيست و ممکن است در اين مورد فردا نظر ديگري بدهد. ثانياً؛ متوجهاند علوم تجربي در حد عالَم محسوس و عالم مادّه ميتواند اظهار نظر کند. ثالثاً؛ معلوم نيست حکمي که دين ميفرمايد نظر به کداميک از ابعاد انسان دارد، مثلاًَ وقتي ميفرمايد: طلا براي مرد حرام است آيا مربوط به بدن و سلامتي بدن اوست و يا مربوط به روح و کمالات روح انسان ميباشد و همين امر باعث ميشود كه آن عالِم تجربي، حكم فقيه را كه مربوط به متن دين است و دين هم همهي ابعاد انسان و جهان را مدّ نظر دارد، راحت بپذيرد وآن چون و چراها را كه در علوم تجربي دارد، آنجا نداشته باشد و با اين كار و با اين دقت يك امنيّت روحي براي خود بهدست آورد. منطقش اين است كه چون مجتهد و مرجع تقليدِ من اينطور ميفرمايد، و چون من در فقه مقلّد او هستم، پس ديگر«سمعاً و طاعةً». اينجاست كه آگاهي به نتايج علوم تجربي روحيهي تقليد از مجتهد را از من نميگيريد و اين سخن پيش نميآيد که چون نظر فقيه را علوم تجربي اثبات نکرده پس نبايد بپذيريم.
هرکس بايد در مورد اينكه کدام فقيه اعلم است، تحقيق كند و در حدّ وسع تلاش نمايد و از چند نفر صاحبنظر بپرسد ولي وقتي بدون