صفحه ٣٣

يکديگر بستگي دارد، و هر قدر نيز انسان به فکر منافع شخصي خود باشد، مي‏فهمد که منفعت شخصي او جز با کمک ديگران تأمين نمي‏شود. اگر انسان بخواهد در زندگي لذتي داشته باشد، به‌تنهايي نمي‏تواند به اين لذت برسد، بلکه بايد فرد ديگري نيز باشد تا بتواند با او لذت ببرد. اگر انسان بخواهد در فعاليت اجتماعي، تجارت يا صنعت پيشرفت کند، به‌تنهايي نمي‏تواند موفق شود، بلکه مجبور است با ديگران همکاري کند. اگر انسان بخواهد از بهداشت مناسب برخوردار بوده، محيط سالمي داشته باشد، به‌تنهايي نمي‏تواند تصميم بگيرد. زماني محيطْ سالم مي‏ماند که ديگران نيز به سلامت محيط کمک کنند.
بنابراين در جوامع غربي هم که فردگرايي بر آنها حاکم است، همه مي‏فهمند که اگر تا حدي در کار ديگران نظارت نکنند، همگي زيان خواهند ديد. ازاين‌رو، آنان لازم مي‏دانند که در مواردي يک دستگاه رسمي بر کارها نظارت داشته باشد؛ اما اگر عمل فردي ـ هرچند خيلي قبيح و زشت‌ـ به آنان ارتباطي پيدا نکند و منافع مادي‏شان را به خطر نيندازد، با آن کاري ندارند. آنان معتقدند ضرر اين عمل قبيح به خود شخص باز مي‏گردد، و به ديگر افراد جامعه ربطي ندارد.

3. مسئوليت افراد در برابر نيازهاي معنوي جامعه
کساني که معتقد به مسئوليت افراد در برابر يکديگرند به دو دسته کلي تقسيم مي‏شوند؛ يک دسته معتقدند مسئوليت هر فردي در برابر جامعه، فقط در حد نيازهاي ضروري مادي جامعه است. پس فقط در زمان