يکديگر بستگي دارد، و هر قدر نيز انسان به فکر منافع شخصي خود باشد، ميفهمد که منفعت شخصي او جز با کمک ديگران تأمين نميشود. اگر انسان بخواهد در زندگي لذتي داشته باشد، بهتنهايي نميتواند به اين لذت برسد، بلکه بايد فرد ديگري نيز باشد تا بتواند با او لذت ببرد. اگر انسان بخواهد در فعاليت اجتماعي، تجارت يا صنعت پيشرفت کند، بهتنهايي نميتواند موفق شود، بلکه مجبور است با ديگران همکاري کند. اگر انسان بخواهد از بهداشت مناسب برخوردار بوده، محيط سالمي داشته باشد، بهتنهايي نميتواند تصميم بگيرد. زماني محيطْ سالم ميماند که ديگران نيز به سلامت محيط کمک کنند.
بنابراين در جوامع غربي هم که فردگرايي بر آنها حاکم است، همه ميفهمند که اگر تا حدي در کار ديگران نظارت نکنند، همگي زيان خواهند ديد. ازاينرو، آنان لازم ميدانند که در مواردي يک دستگاه رسمي بر کارها نظارت داشته باشد؛ اما اگر عمل فردي ـ هرچند خيلي قبيح و زشتـ به آنان ارتباطي پيدا نکند و منافع ماديشان را به خطر نيندازد، با آن کاري ندارند. آنان معتقدند ضرر اين عمل قبيح به خود شخص باز ميگردد، و به ديگر افراد جامعه ربطي ندارد.
3. مسئوليت افراد در برابر نيازهاي معنوي جامعه
کساني که معتقد به مسئوليت افراد در برابر يکديگرند به دو دسته کلي تقسيم ميشوند؛ يک دسته معتقدند مسئوليت هر فردي در برابر جامعه، فقط در حد نيازهاي ضروري مادي جامعه است. پس فقط در زمان