صفحه ٧٩

خواهيم رسيد. زيرا وقتي انسان در دنيا براساس فطرتش عمل مي‌كند كه مطابق حكم خدا عمل نمايد و حكم خدا همان دستوراتي است که فقها در رساله‌ي عمليه‌ي خود از متون دين کشف کرده‌اند و با پذيرفتن حکم خدا، خود را در ذيل ولايت الهي قرار داده‌ايم و خداوند را به عنوان ولي خود پذيرفته‌ايم، در اين حالت خداوند ما را از ظلمات ناداني و بداخلاقي خارج مي‌کند و به سوي نورِ ايمان و حقيقت‌يابي راهنمايي مي‌نمايد زيرا خودش در قرآن فرمود: «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(12) خداوند ولي كسانى است كه ايمان آورده‏اند، آنان را از ظلمت‌ها خارج و به سوي نور راهنمايي مي‌کند، و كسانى كه كفر ورزيده‏اند وليّ آن‌ها طاغوت است كه آنان را از نور به سوى ظلمت مي‌برد، آنان اهل آتش‌اند و در آن جاودانند.
  از اين نکته نبايد غفلت کرد که اکثر فقها فقط در علم فقه متخصّص نيستند، بلكه چون با تعمّقِ زياد به آيات و روايات رجوع مي‌كنند، نه‌تنها در فقه و شناخت حلال و حرام دين الهي متخصّص مي‌شوند، بلكه چون به همه‌ي متون اسلامي رجوع دارند، در عقايد و اخلاق و سياست اسلامي هم صاحب نظر خواهند بود. هر چند بيشتر در امور فقهي متمرکز باشند. بحث ما در اين جا بيشتر در مورد تقليد است وگرنه كسي كه ملكه‌ي اجتهاد داشته باشد و توان تفقّه و تعمق در دين برايش حاصل شود آمادگي آن را دارد که در ساير امور دين نيز صاحب‌نظر شود.