نميكنيم و در همین رابطه میدانیم وقتي همهی بدنمان هم از روحمان جدا شد و مُردیم، ميبينيم كه بدنمان مُرد یعنی ميبينيم كه ميميريم. پس بدن انسان مثل عصايي است در دست انسان، تا روح انسان به وسیلهی بدن آنچه را اراده کرده، عملی کند.
به خودت توجه كن، ميیابي كه خودت غير از تنت هستي. همين كه شما به چيزي علم داريد و نسبت به آن عالِم هستيد، نشان ميدهد كه شما غير از آن چيزی هستيد که به آن علم دارید. همانطور كه شما به اين ديوار علم داريد، ولي ديوار نيستيد همين طور هم شما نسبت به بدنتان علم داريد پس خودتان غير از بدنتان هستيد.(1)
روح انسان؛ فوق زمان و مكان
جنس روح، جنس بدن نيست، به همین جهت مكان و زمان براي روح مطرح نمیباشد، بدنِ انسان، زمان و مكان دارد و در جاي خاصي قرار ميگيرد و داراي سن خاصي است، ولي روح انسان از جنس ديگري است و مقصد و مقصود ديگري دارد، بايد خودمان را كه غير بدنمان هستيم بشناسيم و از به كمال رساندن آن غافل نباشيم. آن چيزهايي كه روح را مشغول به بدن ميكنند، مانع سير روح
جوان و انتخاب بزرگ
من کو؟!