صفحه ٣٧

«اَتانِی مَلَکٌ فَقالَ: یا مُحَمَّدُ اِنَّ اللهَ یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلامُ وَ یَقُولُ لَکَ: اِنِّی قَدْ زَوَّجْتُ فاطِمَةَ ابْنَتَکَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طالِب فِی الْمَلاَِ الاَْعْلى، فَزَوِّجْها مِنْهُ فِى الاَْرْضِ».(21)
فرشته اى از سوى خدا آمد و به من گفت: خداوند بر تو سلام مى فرستد و مى گوید من دخترت فاطمه را در آسمان ها به همسرى علىّ بن ابى طالب درآوردم، تو نیز در زمین او را به ازدواج على درآور.
هنگامى که امیرمؤمنان على(علیه السلام) به خواستگارى فاطمه(علیها السلام) آمد، چهره مبارکش از شرم گلگون شده بود.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) با مشاهده او شاد و خندان فرمود: براى چه نزد من آمدى؟
ولى امیرمؤمنان على(علیه السلام) به خاطر ابهت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نتوانست خواسته خود را مطرح کند، و لذا سکوت کرد.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) که از درون امیرمؤمنان على(علیه السلام) با خبر بود، چنین فرمود:
«لَعَلَّکَ جِئْتَ تَخْطِبُ فاطِمَةَ؟»
شاید به خواستگارى فاطمه آمدى؟
عرض کرد: آرى، براى همین منظور آمدم.
پیامبر فرمود: اى على! قبل از تو مردان دیگرى نیز به خواستگارى فاطمه آمدند، هر گاه من با خود فاطمه این مطلب را در میان مى نهادم روى