صفحه ٢٤٦

عمومى مربوط به جامعه اسلامى، بلکه مربوط به کل اسلام بود، و لذا پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) او را به این مقام به فرمان پروردگار نصب نمود.
پذیرش خلافت از سوى على(علیه السلام) و حمایت مسلمین از او، هر دو از وظایف حتمى الهى بود که «چون و چرا» و «اگر و مگر» و «چنین و چنان» در آن معنا ندارد.
رابعاً : به فرض که على(علیه السلام) مى بایست پیشنهاد بیعت به عنوان خلافت به مردم کند، آیا سزاوار است بدن پیامبر(صلى الله علیه وآله)روى زمین بماند و کسى اقدام به خاکسپارى این جسم مطهر نکند و نخست دعواى خلافت مطرح گردد.
این چه توطئه اى بود که گروهى مراسم دفن آن حضرت را رها کرده و عجولانه به دنبال نصب خلیفه رفتند؟ چرا؟
خامساً: اگر از همه اینها چشم بپوشیم هر گاه کسى فرضاً رهبرى براى خود انتخاب کند و بعد بفهمد در این انتخاب گرفتار اشتباه شده است، و راهى را که مى روند نه به ترکستان که به سوى پرتگاه است، آیا باید به راه خود ادامه دهد، و در پرتگاه سقوط کند، چون بیعت با دیگرى کرده، و قول وفادارى به دیگرى داده است؟! کدام منطق و قانون و کدام عقل چنین داورى مى کند؟
    
     یادآورى لازم
در پایان ذکر این نکته ضرورى به نظر مى رسد که این خطبه گرچه در مقطع خاصى ایراد شده و ناظر به مسأله ولایت على(علیه السلام) مى باشد، ولى