صفحه ٢٤٥

 بیعت فشرده ایم، و طوق طاعتشان را بر گردن نهاده ایم و چون پیمان خود را در این زمینه محکم کرده ایم راه بازگشت به روى ما بسته است!
اما اى کاش آنها این عذر بدتر از گناه را در محضر بانوى اسلام(علیها السلام) مطرح نمى کردند، پاسخى زشت و ننگین، و عذرى رسوا و دروغین، سخنى که قلب پاک او را سخت آزرده ساخت، و روح دردمندش را دردمندتر کرد.
اى کاش لااقل با صراحت به گناه خود اعتراف مى کردند، و قول بازگشت در فرصت مناسب را به او مى دادند و از این زشت گویى و عذرهاى واهى چشم مى پوشیدند، زیرا:
اوّلا: آنها بارها از شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیده بودند که وصى و جانشین او کسى جز على(علیه السلام) نیست و این مسأله نیازى به بیعت نداشت.
ثانیاً : به فرض این که نیازى به بیعت بود، مگر در غدیر خم پیامبر(صلى الله علیه وآله) از همه آنها بیعت نگرفت، داستان غدیر خم چیزى نبود که بر کسى مخفى باشد، مطلبى بود که خود آنها در فاصله نزدیکى آن را دیده یا شنیده بودند و از آن خبر داشتند.
ثالثاً: به فرض که پیام پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نشنیده و در غدیر خم حضور نداشتند، آیا برترى على(علیه السلام) بر دیگران بر کسى مخفى و پوشیده بود؟!
چرا بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) دسته جمعى به سراغش نیامدند و اگر نیازى به بیعت مجدد بود دست بیعت در دستش نگذاردند؟
خلافت یک حق شخصى و خصوصى مربوط به امیرمؤمنان على(علیه السلام) نبود که نیاز به «مطالبه صاحب حق» داشته باشد، خلافت یک حق