صفحه ٣٤

 در مورد مقرّرات رانندگى و ترافيك، هنگامى كه وسيله نقليه سريع السّيرى در اختيار انسان قرار مى گيرد، دلش مى خواهد آزادانه به هر جا مى خواهد برود; در هر جا مايل باشد توقّف يا پارك كند; با هر سرعتى براند; بر سر چهار راهها بدون معطّلى به راه خود ادامه دهد; ولى بزودى مى فهمد اگر اين كار را او بكند، دليلى ندارد كه ديگران نكنند، و نتيجه آن هرج و مرج و انواع خطرهاست.
   لذا امروز هر كودكى مى داند اين موضوع درست نيست; بايد مقرّراتى در كار باشد، هر چند ساعتها او را از رسيدن به مقصدش عقب بيندازد; بايد جريمه و انضباط شديد (امّا عادلانه و عاقلانه!) در كار باشد وگرنه هر روز صدها نفر، جان خود، يا وسيله نقليه خويش را در اين راه از دست مى دهند.
   اين را مى گوييم «ضرورت» يا «الزام» اجتماعى.
   ولى مهم اين است كه يك «نياز واقعى» جامعه آنقدر آشكار گردد كه ضرورت بودنش را، همه يا حدّاقل متفكّران و رهبران جامعه بپذيرند; و اين در درجه اوّل بستگى به بالا رفتن سطح آگاهى و شعور اجتماعى مردم دارد، و سپس ارتباط با آشكار شدن نتايج نامطلوب وضع موجود جامعه و عدم امكان ادامه راه.
   به همين دليل، (مثلا) مى بينيم داد و فريادها در زمينه آلودگى محيط زيست به جايى نمى رسد، و كسى گوشش بدهكار اين نيست كه مقرّرات مربوط به پاكسازى محيط را بپذيرد; امّا هنگامى كه مردم ببينند فى المثل، شهرى همانند تهران آنچنان گرفتار آلودگى هوا شده كه