صفحه ٨٦

انتظار در اعماق سرشت آدمى
   برخلاف گفته كسانى كه فكر مى كنند بذر اصلى انتظار ظهور يك مصلح بزرگ را شكستها و ناكاميها و نابسامانيها در سطح افكار مى پاشد، عشق به اين موضوع مربوط به اعماق وجود آدمى است; گاهى به گونه پررنگ، و گاهى كم رنگ.
   به تعبير ديگر، انسان از دو راه ـ از راه عاطفه، و از راه خرد ـ سر انجام در برابر چنين مسأله اى قرار مى گيرد و سروش اين ظهور را با دو زبان «فطرت و عقل» مى شنود.
   و به عبارت روشنتر، ايمان به ظهور مصلح جهانى جزئى از «عشق به آگاهى» و «عشق به زيبايى» و «عشق به نيكى» (سه بعد از ابعاد چهارگانه روح انسان) است كه بدون چنان ظهورى اين عشقها به ناكامى مى گرايد و به شكست محكوم مى شود.
   شايد اين سخن نياز به توضيح بيشترى داشته باشد و آن اينكه مى دانيم «عشق به تكامل» شعله جاويدانى است كه سراسر وجود انسان را در برگرفته; او مى خواهد بيشتر بداند; بيشتر از زيبائيها ببيند; بيشتر از نيكيها بهره ببرد و خلاصه آنچه مايه پيشرفت و برترى مى داند بيشتر فراهم سازد.
   هيچگاه پيدايش اين انگيزه ها را نمى توان با عوامل اجتماعى و روانى پيوند داد. گرچه اين عوامل در تضعيف يا دامن زدن به آن ها سهم مهمّى دارند; ولى اصل وجود آنها، جزء بافت روان انسانهاست و جزء ابعاد اصلى روح او; به دليل اين كه هيچ جامعه و هيچ ملّتى هرگز از اين انگيزه ها تهى نبوده است.