صفحه ٨٧

خلاصه، علاقه انسان به پيشرفت و تكامل، به دانايى و زيبايى، به نيكى و عدالت، علاقه اى است اصيل، هميشگى و جاودانى; و انتظار ظهور يك مصلح بزرگ جهانى آخرين نقطه اوج اين علاقه است. (دقّت كنيد!)
   چگونه ممكن است عشق به تكامل همه جانبه در درون جان انسان باشد و چنان انتظارى نداشته باشد! مگر پياده شدن تكامل جامعه انسانى بدون آن امكان پذير است!
   بنابراين، كسانى كه در زندگى گرفتار شكست و بحرانى نبوده اند چنين احساسى را در درون جان خود دارند... اين از يكسو.
   از سوى ديگر، همانطور كه اعضاى پيكر انسان به تكامل و پيشرفت وجود او كمك مى كند و عضوى در بدن نمى يابيم كه مطلقاً نقشى در اين حركت تكاملى نداشته باشد، خصايص روانى انسان نيز چنين اند; يعنى، هر كدام نقش مؤثّرى در پيشرفت هدفهاى اصيل او دارند.
   مثلا «ترس از عوامل خطرناك» كه در هر انسانى وجود دارد سپرى است براى حفظ او در برابر خطر.
   «خشم» به هنگامى كه انسان منافع خود را در معرض تهديد مى بيند وسيله اى است براى افزايش قدرت دفاعى و بسيج تمام نيروهاى ذخيره جسمى و روحى براى نجات منافعش از خطر; بنابراين، عشق به تكامل، عشق به صلح و عدالت، نيز وسيله اى است براى رسيدن به اين هدف بزرگ و به منزله موتور نيرومندى است كه چرخهاى وجود انسان را در اين راه به حركت دائمى وا مى دارد; و او را براى رسيدن به جهانى مملو از صلح و عدالت كمك مى كند.