صفحه ٢٣٥

  و رفع نيازهاى آنهاست; چرا كه ذات او از هر نظر بى پايان است و عارى از هر گونه كمبود و با اين حال انجام دادن كارى به نفع خود، درباره او مفهوم ندارد.
   حالا به اين مثال توجّه كنيد:
   در زمينى مستعد و آماده، باغى پر گل و ميوه احداث مى كنيم; در لابه لاى درختان و بوته هاى گل، علف هرزه هايى مى رويند; هر وقت به آبيارى آن درختان برومند مى پردازيم علف هرزه ها نيز از پرتو آنها سيراب مى شوند.
   در اينجا ما دو هدف پيدا مى كنيم:
   هدف اصلى كه آب دادن درختان ميوه و بوته هاى گل است.
   و هدف تبعى كه آبيارى علف هرزه هاى بى مصرف مى باشد.
   بدون شك هدف تبعى نمى تواند انگيزه عمل گردد، و يا حكيمانه بودن آن را توجيه كند; مهم همان هدف اصلى است كه جنبه منطقى دارد!
   حال اگر فرض كنيم بيشتر درختان باغ خشك شوند و جز يك درخت باقى نماند، امّا درختى كه به تنهايى گلها و ميوه هايى را كه از هزاران درخت انتظار داريم به ما مى دهد بدون ترديد براى آبيارى همان يك درخت هم كه باشد برنامه آبيارى و باغبانى را ادامه خواهيم داد; گو اينكه علف هرزه هاى زيادى نيز از آن بهره گيرند، و اگر يك روز آن درخت نيز بخشكد آنجاست كه دست از آبيارى باغ مى كشيم هرچند علف هرزه ها بميرند.

* * *