صفحه ٢٣٣

پيچيد و تمام اموالى را كه از طريق نامشروع گرد آورده بود به صاحبانش داد، يا در راه خدا انفاق كرد.
   و يا سرگذشت كنيز خواننده و زيبا و عشوه گرى كه هارون به گمان خام خود براى منحرف ساختن ذهن امام كاظم(عليه السلام) به زندان اعزام داشته بود; و منقلب شدن روحيّه او در يك مدّت كوتاه، تا آنجا كه قيافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حيرت و وحشت افكند...
   همه و همه نشانه و نمونه هايى از همين تأثير ناخودآگاه است كه مى توان آن را شعبه اى از «ولايت تكوينى» پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) يا امام(عليه السلام)دانست، چرا كه عامل تربيت و تكامل در اينجا الفاظ و جمله ها و راههاى معمولى و عادى نيست، بلكه جذبه معنوى و نفوذ روحانى عامل اصلى محسوب مى شود.
   اين برنامه ـ همان گونه كه گفتيم ـ منحصر به پيامبران و امامان نيست; بلكه رجال راستين و شخصيّتهاى بزرگ نيز به تناسب ميزان شخصيّت خود هاله اى از اين نفوذ ناخودآگاه اطراف خود ترسيم مى كنند، منتها قلمرو گروه اوّل با گروه دوم از نظر ابعاد و گسترش قابل مقايسه نيست.
   وجود امام(عليه السلام) در پشت ابرهاى غيبت نيز اين اثر را دارد كه از طريق اشعّه نيرومند و پردامنه نفوذ شخصيّت خود، دلهاى آماده را در نزديك و دور تحت تأثير جذبه مخصوص قرار داده به تربيت و تكامل آنها مى پردازد و از آنها انسانهايى كاملتر مى سازد.
   ما قطبهاى مغناطيسى زمين را با چشم خود نمى بينيم، ولى اثر آنها روى عقربه هاى قطب نما، در درياها راهنماى كشتيهاست; و در