صفحه ٢٢

پرتاب خواهند شد.
   از جهان بزرگ، وارد عالم كوچك و كوچكتر و بسيار كوچك مى شويم; در اينجا ـ مخصوصاً در عالم موجودات زنده. نظم مفهوم زنده ترى به خود مى گيرد و هرج و مرج در آن هيچ محلّى ندارد.
   مثلا، به هم خوردن تنظيم سلّولهاى مغزى انسان كافى است كه سازمان زندگى او را به گونه غم انگيزى به هم بريزد.
   در اخبار جرائد آمده بود كه يك جوان دانشجو بر اثر يك تكان شديد مغزى در يك حادثه رانندگى، تقريباً تمام گذشته خود را فراموش كرده است; در حالى كه از جهات ديگر سالم است، برادر و خواهر خود را نمى شناسد، و از اين كه مادرش او را در آغوش مى فشارد و مى بوسد وحشت مى كند، كه اين زن بيگانه با من چكار دارد!
   او را به زادگاهش مى برند; به اطاقى كه در آن بزرگ شده، به كارهاى دستى و تابلو نقّاشى خودش مى نگرد و مى گويد اين نخستين بار است كه چنين اطاق و تابلويى را مشاهده مى كند! شايد فكر مى كند از كره ديگرى به اين كره قدم گذارده است كه همه چيز براى او تازگى دارد.
   شايد از ميان چند ميليارد سلّول مغز او، تنها چند سلّول ارتباطى كه گذشته را با «حال» پيوند مى داده، از كار افتاده است، ولى همين به هم خوردن تنظيم جزئى، چه اثر وحشتناكى به بار آورده!
   يك اتم را بزرگ مى كنيم به شكل منظومه شمسى در مى آيد، و اگر فرضاً منظومه شمسى را كوچك كنيم همچون يك اتم خواهد شد، هر