صفحه ٥٣٩

معروف است هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مکّه بود سران قریش به آن حضرت گفتند: تو به بت هاى ما بدگویى مى کنى و ما را سفیه مى شمرى و اتّحاد جمعیّت ما را به پراکندگى مبدّل ساخته اى! اگر هدفت به دست آوردن مال است هر چه مى خواهى به تو مى دهیم. اگر طالب مقامى، مقام برجسته اى به تو خواهیم داد واگر این برنامه ها ناشى از بیمارى توست به درمانت مى پردازیم، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: هیچ یک از این ها نیست، بلکه خداوند مرا به عنوان رسولش به سوى شما فرستاده و کتابى بر شما نازل کرده است. اگر آنچه را که آوردم مى پذیرید در دنیا و آخرت بهره مند خواهید شد و اگر نپذیرید صبر مى کنم تا خداوند میان من وشما داورى کند.
سران قریش رو به عمویش ابوطالب کردند و گفتند: از او بخواه که به بت هاى ما بد نگوید یا با هم پیکار مى کنیم تا یکى از دو گروه ـ ما و آن ها ـ از بین برود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «یا عَمّاهُ لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فى یَمینى وَالْقَمَرُ فى شِمالى ما تَرَکْتُ هذَا الْقُوْلُ حَتّى أنْفَذَهُ أوْ أُقْتَلُ دُونَهُ؛ اى عمو! اگر خورشید را در دست راست من وماه را در دست چپ من بگذارند (و بر همه منظومه شمسى مرا حاکم کنند) من دست از برنامه خود برنمى دارم تا آن را به انجام برسانم یا در این راه کشته شوم».(1)

* * *