صفحه ٩

پيش گفتار
با اينكه آدمى‌به اقتضاى فطرتش همواره خواهان آرامش دل و آسايش خاطر است در عين حال در بسيارى از اوقات دچار دلهره ها، اضطرابها، و پريشانيهاى خاطر مى‌شود و كثرت دلهره ها و اضطرابها در اين روزگار بجايى رسيده كه بعضى از فيلسوفان غربى دلهره و اضطراب را فصل مميز انسان تلقى كرده اند در صورتى كه اين نگرانيها و نابسامانيها و پريشانيهاى روحى و روانى معلول از خود بيگانگى و گسستن پيوند با سرچشمه خوبيها و پاكيها و زيباييهاست.
آرى، انسان اين موجود بى نهايت كوچك و ضعيف و سرتا پا نياز، در صورتى مى‌تواند بر نابسامانى هاى روحى و روانى خويش فايق آيد كه همسو با نظام تكوين، در ساحت هشيارى، پيوندى دقيق با خداوند برقرار كند و با ارتباط قلبى با سرچشمه همه خوبى ها، پاكى ها و آفريدگار محبت و صفا و با حضور در محفل انس خالق يكتا، روانش را آرامش بخشد: أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.(1) ياد خداوند، موجب اطمينان، آرامش و نشاط درون آدمى‌است و نمى گذارد اندوه هاى برخاسته از كاستى هاى حيات مادّى موجوديت انسان را به خطر افكند؛ همان گونه كه نمى گذارد سرمستى غرقه شدن در كامجويى ها، راز نهايى شخصيت آدمى‌را از بين ببرد. ياد خداوند، دل را صفا و جلا مى‌دهد و زنگار غفلت ها و از خودفراموشى ها را مى‌زدايد.