صفحه ٩٢

است يا اينكه مفعول مطلق نوعى است كه هر كدام از اين احتمالات در كتب تفسيرى مطرح شده است. به هر حال، براى فطرت در قرآن مجيد ويژگيهايى ذكر شده است كه به آنها اشاره مى‌كنيم:
   اولاً از اين جهت كه در آيه مباركه، فاعل، خدا و مفعول آن «الناس» است، فطرت نسبت به همه انسانها عموميت دارد و ديگر نمى‌توان گفت مثلا فطرت ايرانى، عربى، سياه و سفيد، بلكه فطرت به كل ناس مربوط است، البته از نظر لغوى اشكالى ندارد كه آن را در مورد خاصى به كار ببريم، مثلا بگوييم، فطرت مرد، فطرت عرب، عجم و ... ولى در اينجا به كل انسانها مربوط است. پس معلوم مى‌شود، آنچه مورد نظر خداى متعال بوده است در همه انسانها وجود دارد، زيرا كسى كه اين فطرت را به وجود آورده آن را به فرد يا صنف خاصى اختصاص نداده است. پس اولين ويژگى فطرت، عموميت آن است.
   ثانياً فطرت ـ كه نوعى آفرينش معنا شد ـ فقط از ناحيه خداست. بنابراين چيزى نيست كه خود مردم آن را كسب كنند، پس آنچه مردم خودشان با زحمت بدست مى‌آورند، فطرى نيست، به ديگر سخن: در اينجا منظور فطرت خدادادى و ذاتى است. خداست كه مردم را بر اين فطرت آفريده است. اين خلقت از ناحيه خداست و از لحاظ فاعلى به مردم نسبتى ندارد، علاوه بر اين، همين موضوع را از فراز بعد هم مى‌توان استنباط كرد، زيرا مى‌فرمايد: (لاتبديل لخلق الله) اين فطرت ـ كه دين انسانها مطابق با آن يا عين آن است ـ قابل تبديل نيست. كلمه «خلق» هم در «لخلق الله» دلالت مى‌كند بر اين كه مقصود از فطرت همان خلقت است و غير از اين چيزى نيست، علاوه بر اين مناسبتى ندارد كه بگويد توجه تو به جانب «فطرت» باشد و سپس بگويد «خلقت» خدا تغيير نمى‌كند، در صورتى كه فطرت به معناى خلقت نباشد اين دو فراز به يكديگر ربطى پيدا نمى‌كند.
   سومين ويژگى امور فطرى اين است كه تغيير و تبديلى نمى‌پذيرند و هميشه