صفحه ٨١

كيفيت تكامل آن است، اما اينكه قبل از آن چه بوده و تقدم رتبى يا زمانى داشته نقش اساسى در تبيين اين نظريه ندارد، البته هر كسى كه جانبى از اختلافات را بپذيرد، بر همان اساس تبيينى از ارزشها خواهد داشت و چنين نيست كه اگر نظريه خاصى را نپذيرد قادر به تبيين دستگاه ارزشى اسلام نباشد.
 
3. آيا بيمارى‌هاى روحى،صرفاً جنبه روانى دارند يا از بدن ناشى مى‌شوند؟ درمان بيمارى‌هاى روانى توسط روان‌پزشكان برچه مبنايى انجام مى‌شود؟ و تأثير و تأثر بين روح و بدن چگونه است؟
پاسخ: مبحث كيفيت ارتباط روح و بدن در روان‌شناسى، پزشكى و روان پزشكى مطرح است. همان گونه كه بيان شد فى‌الجمله اين مسأله قطعى است كه وضعيت بدن بر روح اثر مى‌گذارد. بنا بر اين، مسائل روان پزشكى و روان تنى و تئورى‌هاى علمى در اين زمينه، در همين چهارچوب حل خواهند شد؛ يعنى، اگر روان‌پزشك در مقام درمان يك بيمارى روانى،به بيمار دستور مى‌دهد كه از فلان دارو استفاده كند، بدين معنى است كه روان‌پزشك اين موضوع را پذيرفته كه بدن در روح اثر مى‌گذارد، يعنى، استعمال دارو حالتى در سيستم عصبى بدن به وجود مى‌آورد كه انعكاس آن در روح موجب بهبود آن مى‌شود، اما كسى نمى‌تواند ادعا كند كه تمامى رابطه بين اين دو، در همين چهار چوب منحصر است، زيرا عكس اين قضيه هم اتفاق مى‌افتد، بسيارى از معالجاتى كه توسط اطبّاء قديم از قبيل ابن سينا و زكرياى رازى انجام مى‌گرفته بر اين اساس بوده است كه از طريق روح، بدن را معالجه مى‌كرده‌اند. پس رابطه بين روح و بدن از هر دو طرف قابل تبيين است و مبناى فلسفى پزشكان معالج در مورد روح، در نحوه درمان آن تأثيرى ندارد. تفسيرهايى كه در مورد روح و ارتباط بين روح و بدن مطرح است در مسائل تجربى تأثيرى ندارد. مادى يا مجرد دانستن روح، قبول داشتن يا نداشتن روح در