صفحه ٥٨

متفاوتى دارند. استعمال اين واژه‌ها در قرآن، روايات، محاورات عرفى و اخلاق و فلسفه، مخصوصاً اخلاق و فلسفه اسلامى با يكديگر تفاوت دارد. در محاورات عرفى، معمولا از واژه «روح» استفاده مى‌شود و «نفس» استعمال چندانى ندارد.
   در فلسفه اسلامى، روح و نفس تقريباً به صورت مترادف به كار مى‌روند و گاهى «روح» را فقط در مورد «روح بخارى» استعمال مى‌كنند و «نفس» را واجد روح بخارى و يا مراتب بالاتر از آن، مرحله عقلانى، هم مى‌دانند. كاربرد واژه «نفس» در فلسفه، شايع‌تر از «روح» است، جز در مورد «روح بخارى».
   دانشمندان اخلاق، «نفس» را معمولا در مقابل «عقل» به كار مى‌برند؛ يعنى مفهوم «نفس» در مباحث اخلاق اسلامى، ارزش منفى دارد؛ مثلا مى‌گويند: «هميشه بين عقل و نفس انسان جنگ و درگيرى است.» معمولا گرايشهاى پست حيوانى را به «نفس» و گرايشهاى ارزشمند را به «عقل» نسبت مى‌دهند و معتقدند كه در درون انسان بين اين دو تضاد است، در حالى كه نفس در فلسفه، اصلا به اين معنا نيست، بار ارزشى ندارد و درست به جاى «روح» به كار مى‌رود. از آنجا كه هر كسى از واژه «نفس» نوعى تلقى و سابقه ذهنى دارد، وقتى كه اين كلمه را در قرآن هم مى‌بيند، با همان طرز تفكر خود به آن مى‌نگرد؛ مثلا اگر فيلسوفى با كلمه «نفس» در قرآن مواجه شود، قبل از هر چيز، معناى فلسفى آن به ذهنش مى‌رسد ساير دانشمندان نيز به همين قياسند. به نظر بنده، واژه «نفس» در قرآن، به معناى عرفى آن استعمال شده است و ما نفس را در فارسى به معناى قرآنى آن به كار نمى‌بريم. واژه نفس در قرآن به معناى «شخص» است؛ مثلا اگر ما بخواهيم در فارسى بگوييم كه همه انسانها از يك «شخص» آفريده شده‌اند، از «نفس» استفاده نمى‌كنيم و نمى‌گوييم انسانها از يك «نفس» آفريده شده‌اند؛ اما قرآن مى‌فرمايد: «خلقكم من نفس واحده» شما را از يك نفس آفريد. پس «نفس» در اينجا به معناى