صفحه ١٦

اگر «علم، Science» را اعم از دانش تجربى و غير تجربى بدانيم، در آن صورت علوم انسانى و همچنين انسان شناسى دينى و فلسفى نيز جزو علوم خواهند بود، اما اگر «علم» را منحصر به دانشى بدانيم كه شيوه تحقيق آن صرفاً تجربى است، بايد اين مجموعه را «معارفى Knowledge» در كنار علوم به حساب آوريم.
   به هر حال، بسيارى از علوم انسانى به‌طور مستقيم، بُعدى از ابعاد وجودى انسان را مورد بحث و مطالعه قرار مى‌دهند؛ مثلا، روان شناسى بُعد روانى انسان را مورد مطالعه قرار مى‌دهد. البته امروزه روان شناسى، بر خلاف آنچه از اسمش بر مى‌آيد، با شيوه تجربى انسان را بررسى مى‌كند، گرچه در بعضى از دانشگاههاى دنيا «روان شناسى فلسفى» هم كه كاملا غير تجربى است، به عنوان يك رشته معتبر مطرح است، ولى عُمدتا «روان شناسى» به عنوان يك رشته دانشگاهى؛ علمى است كه با شيوه تجربى به بحث مى‌پردازد. به هر حال، «روان شناسى علمى» و «روان شناسى فلسفى» هر دو در باره بُعد روانى انسان بحث مى‌كنند.
   «جامعه شناسى» هم از بُعد اجتماعى، انسان را مورد بحث و بررسى قرار مى‌دهد. ساير رشته‌هاى علوم انسانى هم كم و بيش از ابعاد مختلف انسان بحث مى‌كنند، اما بعضى از آنها جنبه ثانويه دارند؛ يعنى، اينكه يك سلسله علوم قبلا در باره انسان بحث كرده‌اند و علوم ديگر از نتايج آن مباحث استفاده مى‌كنند. بسيارى از علوم كاربردى، از جمله مديريت، از همين قبيل‌اند. در اين علوم از انسان به‌طور مستقيم بحثى نمى‌شود، بلكه از دست آوردهاى ساير علوم در مورد انسان استفاده مى‌كنند.
   «مديريت» علمى است كه از روان شناسى و جامعه شناسى و بعضى ديگر از شاخه‌هاى علوم انسانى استفاده مى‌كند و مسائل خاص خودش را مورد بحث و تحقيق قرار مى‌دهد. مديريت رفتار انسانى، در موارد بسيارى از بركات روان شناسى اجتماعى، روان شناسى تربيتى و جامعه شناسى بهره مى‌گيرد. با اين توضيح ارتباط علوم انسانى با «انسان شناسى» روشن شد.