صفحه ١٤

پيش خواهد آمد و نوع زندگى در همه ى ابعادش تغيير مى كند و نفس امّاره به جاى عقل و قلب، ميدان دارِ زندگى و انتخاب هاى انسان ها مى شود و گرايش هاى پست و حقير به جاى گرايش هاى اصيل انسانى مى نشيند و گرايش هاى پست و انتخاب هاى وَهمى براى انسان به صورتى اصيل جلوه مى كند.
تأكيد ما در اين بحث آن است كه مسئله ى توجه به مرگ را كه در فرهنگ انبياء عليهم السلام بر آن تأكيد و اصرار مى شود، موضوع ساده و يك نكته ى اخلاقى محدود تلقى نكنيم وگرنه از گرايش هاى مهم و انتخاب هاى بسيار اساسى محروم مى شويم. زيرا صحيح و غلط بودن همه ى گزينش هاى انسان در گرو درست موضع گيرى كردن نسبت به جايگاه مرگ در زندگى است. وقتى مرگ همواره در منظر انسان باشد و زندگى را با وسعتى بيشتر از آنچه در ابتداى امر مى يابد ببيند، نفس امّاره ى او تمام زندگى او را اشغال نمى كند و چون انسان به عنوان موجود ذى شعورى داراى قدرت انتخاب است انتخاب هاى بزرگ را وقتى انجام مى دهد كه نفس امّاره اش در نهايتِ حقارت باشد.
وقتى انسان هنوز زندگى دنيايى و مرگ را در مقابل هم قرار داده است، رقابت ميان فطرت و نفس امّاره در زندگى به ميان مى آيد و در اين حال همواره انسان در چنگال نفس امّاره‏