صفحه ١٠

مى تواند خود را ادراك كند و لذا به راحتى مى توان نتيجه گرفت آنچه زوال مى يابد بدن انسان است و نه نفس و روح او.
عمده ى هنر بشر به تحليل درست داشتن نسبت به دو منزل قبل و بعد از مرگ است، به اين معنى كه در زندگى زمينى كه انسان ابتداى زندگى ابدى خود را شروع مى كند و سپس آن را فرو مى گذارد و با حيات قيامتى روبه رو مى شود، چگونه خود و زندگى را تعريف و تحليل كند كه در حيات ابدى با يك «خودِ» بى توشه و بى محتوا روبه رو نگردد؟
انسان در سير حيات زمينى، پس از شيرخوارگى، ابتدا كودكى را فرو مى گذارد و به مرحله ى جوانى مى رسد و در مراحل كودكى و سير از آن، با جوانى روبه رو مى شود و در مرحله ى جوانى، منزل جوانى را مى چشد و از احوال جوانى برخوردار مى شود، ولى مغلوب جوانى نمى گردد كه ديگر نتواند از آن خارج شود. باز در انتهاى دوره ى جوانى، ميان سالى را مى چشد و باز از آن مى گذرد و مغلوب آن نيز نمى شود و سپس پيرى را مى چشد و چون از آن گذشت، مرگ را مى چشد و از آن نيز مى گذرد و همچنان ادامه مى يابد. به همين جهت قرآن مى فرمايد: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت»؛ «1»