صفحه ٤١

رفاه افراطى دل بست و نتيجه ى دل بستن به رفاه افراطى روحيه ى فرار از مرگ را به دنبال آورد. با رجوع به كتاب تاريخ تمدن ويل دورانت مى توان جايگاه اين نوع رفاه و رفاه زدگى در غرب را در روى گردانى مردم اروپا از معنويت دانست كه منجر به ميل شديد به رفاه گشت و معنى زندگى در تصرف هرچه بيشتر بر طبيعت تعريف و تفسير شد و طورى به مردم القاء شد كه هر ملتى هرچه بيشتر بر طبيعت حاكميت داشته باشند، موفق ترند و در نتيجه فضايى به وجود آمد كه فكر كردند مى توانند بر مرگ هم مسلط شوند پس نبايد به فكر مرگ باشند و هنر مردن كه توسط دين، ذهن ها را رهبرى مى كرد به فراموشى سپرده شد.
پروتستانتيسم به اسم روشنفكرى دينى جنبه هاى معنوى كاتوليك را به حاشيه راند و يك نوع نگاه حسى را جايگزين آن كرد تا راه را براى هرچه بيشتر مدرن شدن غرب فراهم كند و به گمان خودشان موانعى را كه دين براى پيشرفت و صنعتى شدن غرب ايجاد كرده است كنار زدند و در حقيقت حركتى جهت مقابله با دين و معنويت انجام شد با اين هدف كه دين براى بهتر زندگى كردن در دنياست و نه چيز ديگر و اين يكى از آثار غفلت از مرگ بود و ريشه ى ايجاد رنسانس جز همين نگاه نبود كه محترمانه دين خدا به فراموشى سپرده‏