3- بهانه ندادن به دست خلافكار
حساسیّتها را در نزد هر كس بازگو نكنیم و گرنه ممكن است علیه خود انسان مورد استفاده قرار گیرد. در اینجا پدر گفت: میترسم گرگ او را پاره كند، آنها هم گفتند: یوسف را گرگ خورد. «أخاف أن یأكله الذئب»
قَالُواْ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَّخَاسِرُونَ «14»
« (فرزندان یعقوب) گفتند: اگر گرگ او را بخورد، با آنكه ما گروهی قوی هستیم، در آن صورت ما زیانكار (و بیكفایت) خواهیم بود.»
1- استفاده از تجربه بزرگترها
گاهی بزرگترها از روی تجربه و آگاهی، احساس خطر میكنند، امّا جوانها به قدرت خود مغرورند و خطر را شوخی میگیرند. «و نحن عصبة» (پدر نگران، ولی فرزندان مغرور قدرت خود بودند.)
2- خطر نفاق و نشانههای آن
ظاهر فریبی و ابراز احساسات دروغین، از دسیسههای افراد دو رو و منافق است. (برادران در حضور پدر گفتند:) «انا اذاً لخاسرون»
3- لیاقت داشتن (قدرت+ امین بودن)
قوی بودن، دلیلی بر امین بودن نیست. (برادران یوسف قومی بودند، «نحن عصبة»، ولی امین نبودند)
برخی برای رسیدن به اهداف شوم خود حتّی حاضرند از آبرو و شخصیّت خود صرف نظر كنند. برادران گفتند: اگر با وجود ما گرگ او را بخورد، ما دیگر در جامعه آبرویی نخواهیم داشت. «انّا اذاً لخاسرون»